سهتیغ آفتاب عاشورا که شمشیر میزند، دمی پس از آنکه صدای «هلمنناصر» تا خود آسمان بالا میرود و بالاتر از هر شمشیری میماند و به اندازه یک عمر بیجواب بر زمین میماند، جاماندهها، در حسرت «لبیک» که بر لبهایشان نسل به نسل ماسیده، خاک بر سر میکنند، بلکه دلشان آرام بگیرد. نخل را میچرخانند و دم به دم دهل میدهند و سرتا پایشان را گل میمالند که یادشان بماند مبادا تاریخ تکرار شود و «هل من ناصر» بر زمین بماند. شهر به شهر ایران، سیاه میپوشد، بر سر و سینه میزند تا عظمت یک صدای بر زمین مانده را مدام یادآوری کند که قیام علیه ظلم نه میمیرد و نه فراموش میشود.
ثبت ديدگاه